چه اهدافی پشت سرکوب فرهنگی اقوام غیر پشتون نهفته است؟
چرا ایتلافهای جریانها و احزاب سیاسی قومی در بیست سال گذشته پایدار نبودند؟ سیاست هویتی به منافع سیاسی و هویتی خویش میاندیشد و دیگر هویتها را نادیده میگیرد
✍: رفیق ابراهیم
از فردای ۲۴ اسد/مرداد ۱۴۰۰ خورشیدی، کلاه قندهاری در افغانستان مُد بازار شد. نه تنها پشتونها، بلکه اقوام دیگر نیز به گونهی حقیرانه و تحقیرانه به این مُد تن دادند. کلاه قندهاری یکی از جلوهها و نمادهای فرهنگ قبیلهای پشتونها در افغانستان است. اما در هویتشناسی فرهنگی اقوام دیگر مانند هزارهها، تاجیکها و ازبِکها چنین نماد فرهنگی وجود ندارد. افغانستان کشوری چندفرهنگی-چندقومیتی است که هر قوم فرهنگ محلی و بومی خودش را دارد. این فرهنگها ممکن است به صورت عام اشتراکات و همانندیهایی باهم داشته باشند، اما به صورت خاص از همدیگر متفاوتاند. فرهنگ هزارهگی داریم، همینطور تاجیکی، ازبیکی، پامیری و نورستانی داریم. ولی وقتی کلاه قندهاری در زندگی فرهنگی دیگر اقوام جا باز میکند، چه پیامدیهای در پیشرو دارد؟
بازگشت دوبارهی گروه طالبان با سرکوب و اختناق افسارگسیختهی اجتماعی-سیاسی، قومی، جنسیتی، مذهبی و فرهنگی همراه بوده و جامعهی افغانستان را در ترس همگانی فرو برده است. این ترس به خصوص بالای زندگی اجتماعی اقوام غیر پشتون سایه افکنده است. در این اوضاع تیره و تار، تودههای مردم به دنبال صورتک یا نقابی بودند که چهرهی ضد طالبانی خود را پشت آن پنهان کنند. ریش مُد روز شد و قیافهها پشمالو گشت. خیاطخانههای پیراهن-تنباندوزی رونق گرفت و کت و شلوار از مُد روز افتاد. کلاه قندهاری بازار را فتحالمبین کرد. وضعیت اقوام غیر پشتون و به ویژه هزارهها در چنین اوضاع ظلمتآفرین تماشایی و سینمایی است. هر روز، شمار زیادی از بازاریان، کارگران، پیشهوران، کسبهکاران، رانندهها، جوانان و نوجوانان هزاره را میبینیم که کلاه قندهاری به سر کردهاند.
تن دادن به فرهنگ قبیلهای-مذهبی طالبانی، چه از روی رضایت و چه از روی ناگزیری، ترس و اجبار باشد، به تکوین این فرهنگ به مثابهی فرهنگ مسلط یاری میرساند. این فرهنگ مسلط میتواند ابزاری برای دوام سلطهی سیاسی طالبان باشد. دوام سلطه سیاسی طالبان یعنی سرکوب فرهنگی-سیاسی دیگر اقوام!. بنابراین، اقوام غیر پشتون که از سر شوق، اشتیاق و همرنگ فضای فرهنگی-سیاسی حاکم شدن به کلاه قندهاری متوسل میشوند و یا از نمادهای دیگری فرهنگ قبیلهای پشتونی استفاده میجویند. از یک سو ناآگاهانه به استقرار سلطه فرهنگ قبیلهای-مذهبی طالبی کمک میکنند و از سوی دیگر به فرهنگهای بومی و محلی خود ستم روا میدارند، تحقیر و لگدمال میکنند.
طالبان به دنبال برساخته کردن و نُرمالیزهسازی فرهنگ قبیلهای-مذهبی همگون به عنوان فرهنگ مسلط است. فرهنگ قبیلهای-مذهبی همگونِ مسلط که دیگر فرهنگها را به حاشیه براند و سرکوب کند. دشمنی طالبان با زبان فارسی و سرکوب مذهب شیعه نیز از این هدف سرچشمه میگیرد. دین (مذهب حنفی) بهترین ابزاری است که برای استقرار سلطه فرهنگی قبیلهای-مذهبی به طالبان کمک میکند. ما افغانستان را به عنوان یک کشوری چندفرهنگی-چندقومیتی و چندملیتی میشناسیم. کشوری که دارای فرهنگ همگون و یکسان نیست. سلطه فرهنگ قبیلهای-مذهبی که از سوی طالبان و عوامل طالبانی، اعمال و اجرا میشود، به چندگانگی و رنگینکمانِ فرهنگی افغانستان آسیب میزند. چه بسا که قصد محو و نابودی دیگر فرهنگها را در سر داشته داشته باشند.
فرهنگ قبیلهای-مذهبی طالبانی به عنوان فرهنگ مسلط، واکنشهایی میآفریند. یکی از عمدهترین واکنشها روی آوردن به سیاستهای هویتی است که در جریانها و تفکرات سیاسی اقوام غیر پشتون تبارز یافته است. این هم آشکار است که سیاست هویتی، افغانستان را به میدان جنگ هویتها تبدیل میکند. بهتر است بگوییم افغانستان از سالها پیش به میدان جنگ هویتها تبدیل شده است. علتش را میتوان در سلطهی ناسیونالیسم پشتونیزم جستوجو کرد. احزاب جهادی به طوری عموم احزاب هویتی بودند. پشتونها، تاجیکها، هزارهها و ازبیکها احزاب قومی-مذهبی یا هویتی خویش را داشتند. بدینسان، سیاست هویتی را در پرتو تجربهی بیست سالهی جمهوریت جعلی نیز میتوان به وضوح درک و فهم کرد. ایتلافهای قومی در انتخاباتهای ریاست جمهوری بیان آشکارا از سیاست هویتی بود.
چرا ایتلافهای جریانها و احزاب سیاسی قومی در بیست سال گذشته پایدار نبودند؟ سیاست هویتی به منافع سیاسی و هویتی خویش میاندیشد و دیگر هویتها را نادیده میگیرد. علت ناپایداری ایتلافهای قومی در بیست سال گذشته، در عصرِ جمهوریت جعلی و قلابی نیز در همین سیاستهای هویتی نهفته است. ناسیونالیسم پشتون به منافع سیاسی و هویتی خویش میاندیشید. گاه منافع سلطهجویانهاش ایجاب میکرد که در پی ایتلاف با یکی و یا چند حزب و جریان سیاسی از اقوام غیر پشتون باشد. همینطور احزاب و جریانهای سیاسی اقوام تاجیک، هزاره و ازبیک به ایتلاف با همدیگر متوسل میشدند. مهمترین پیامدی که این سیاست هویتی در پیداشت، احساسات ملی را خفه میکرد. اگر فقدان احساسات ملی را در بیست سال گذشته علتیابی کنیم، یکی از علتهای اساسی آن سیاست هویتی است.
اکنون طالبان تصمیم گرفتهاند با اعمال فرهنگ قبیلهای-مذهبی خویش به مثابهی فرهنگ مسلط، هویتهای فرهنگی دیگر را به خاک و خون بکشانند. ناسیونالیسم پشتون که اینک پشت نقاب مذهبی طالبان پنهان شده است، با قلدرمنشی هویتهای قومی-فرهنگی غیر پشتون را به صلابه میبندد. اقوام غیر پشتون در برابر چنین سیاستی، چه سیاستی طرح خواهند کرد؟ آیا باز هم همچون گذشته سیاست هویتی در پیش خواهند گرفت و به ایتلافهای ناپایدار چنگ خواهند زد؟ آیا تاجیکها، هزارهها و ازبیکها را به عنوان گروه تباری ایتلافی میبینند و همینطور هزارهها و ازبیکها، تاجیکها را؟ آیا در افغانستان راهی برای هویت ملی شهروندی و برانگیخته شدن احساس ملی باز خواهد شد؟ #مهاجرتایمز
*رفیق ابراهیم؛ نام مستعار یک نویسنده آزاد و کنشگر اجتماعی است
مطالب مرتبط:
حالا کلاه قندهاری سیاست میکند