Playback speed
×
Share post
Share post at current time
0:00
/
0:00

دردهای مهاجرت و سکانس‌های عاشقانه در فیلم رفتن

داستان فیلم «رفتن» از تنش‌ها، بی‌اعتمادی‌ها از دردهای مهاجرت و سکانس‌های عاشقانه روایت می‌کند. به نظر من این فیلم در برگیرنده‌ای دو روایت مهم است. یکی روایت داستانی و دیگری هم روایت تاریخی

نویسنده و منتقد: امان شادکام


نقد و بررسی فیلم رفتن

فیلم «رفتن» محصول سال 1395 خورشیدی است که با کارگردانی نوید محمودی و بازی‌گری فرشته حسینی بازیگر ایرانی افغانستانی‌تبار و سایر عوامل سینمایی تولید و وارد بازار فیلم شد. این فیلم تاکنون برنده جوایزی متنوعِ ملی و بین‌المللی شده است که از جمله «جایزه‌ی سینه ویژن در جشنواره مونیخ آلمان، جشنواره فیلم مراکش، اکران در ترکیه، جایزه ویژۀ کارگردانی جشنواره بوسان، تندیس بهترین فیلم فستیوال تریپولی لبنان، تندیس غزال طلایی بهترین فیلم فستیوال فارسی استرالیا، تندیس بهترین فیلم از فستیوال فیلم‌های ایرانی در استکهلم» می‌باشند. فیلم رفتن در حوزه مهاجرت افغان‌ها در ایران و همین‌طور به سوی اروپا با ژانر عاشقانه و با مدت زمان 90 دقیقه‌ی به زبان فارسی در سال‌های 1394 و 1395 خورشیدی، ساخته شده است.

بیش‌ترین صحنه‌ها و محتوای داستان این فیلم را «سختی‌های مهاجرت، جدال‌های‌ قومی و رفیق‌فروشی» در بر می‌گیرد. به هرحال؛ از آن‌جایی‌که فضا و وضعیت فعلی مردم افغانستان در داخل و خارج، گویایی تنش‌های درونی می‌باشد، ایجاب می‌کند که از این فیلم به صورت موشکافانه، بازخوانی صورت بگیرد. چون‌که محتوای داستانش با شرایط فعلی افغانستان ارتباط مستقیمی دارد.

خلاصه داستان فیلم

دختری به نام فرشته با پدر و مادرش از افغانستان به ایران مهاجر می‌شوند، چون‌که فرشته، پسری به ‌نام نبی را دوست داشت. اما با مخالفت خانواده‌های‌شان مواجه شدند و پدر فرشته برای این‌که مانع ازدواج دخترش با نبی شود، به ایران هجرت، می‌کند. فرشته در یک کارگاه خیاطی در استان تهران-ایران کار می‌کند. اما صاحب کارگاه حقوقش را نمی‌دهد، طبق که معمول است، امروز و فردا می‌کند.

با هجرت در ایران، مهر و‌ محبت فرشته نسبت به نبی کم و کاست نمی‌شود، بلکه سختی‌های مهاجرت بیش‌تر شیفته و دل‌باخته‌اش می‌سازد. روابط عاشقانه‌ای این دو پرنده‌ای بی‌بال باعث می‌شود که یکی از آن‌ها، باید خودشان را قربانی مسیرهای مرگ‌بار مهاجرت کنند و راه مسافرت عاشقی را در پیش بگیرند. نبی، دل به دریا می‌زند و از افغانستان به ‌صورت قاچاقی به ‌سوی ایران حرکت، می‌کند تا هم به معشوقه‌اش برسد و هم با معشوقه‌اش از ایران به طرف ترکیه بروند. نبی به ‌خاطر نداشتن پول زیاد از مرز نیمروز افغانستان به داخل صندوق عقب موترخودروی قاچاقچیان انسان وارد خاک ایران می‌شود. زمانی‌که نبی به شهر تهران می‌رسد به فرشته زنگ، می‌زند که به ایران آمده است. سپس، قرار ملاقات می‌گذارند، بیایند تا باهم به طرف ترکیه بروند؛ با این‌وجود، فرشته هم غم‌گین می‌شود و هم خوش‌حال. بالاخره، فرشته تصمیم می‌گیرد که با نبی‌ به ترکیه فرار کند. بندوبساطش را از خانه پدرش جمع می‌کند و با هزاران دل‌واپسی با مادرش و خواهران کوچکش که درخواب است، خدا حافطی می‌کند. اما مادرش خبر ندارد که نبی در ایران آمده است و می‌خواهد، دخترش را با خودش ببرد.

این هردو پرنده‌ای عاشق، در یک پس کوچه‌ای شهر تهران باهم دیدار می‌کنند. هردو خوش‌حال‌اند که بعد از چندین سال درد فراق و هجران، روبه‌روی هم قرار گرفته است. فرشته، دست به یقه نبی می‌برد و با لب‌خند یقه‌اش را بسمل می‌کند. در آن موقع، مردی که درحال مطالعه کتاب در کافه پیش پنجره خانه‌ی خود نشسته، نبی و فرشته را به پایین، زیر ذره‌بینِ چشمانش گرفته است. او با دیدن نبی و فرشته، دوخت‌های پینه‌‌ای لبانش از هم دریده می‌شوند و لب‌خندی عمیق بر لبانش، جاری می‌شود. سپس، نبی و فرشته، نزد یک مرد ایرانی، می‌روند تا آن‌ها را قاچاقی به ترکیه ببرند. بعد از توافق، در صندلی کنار راننده می‌نشیند. در امتداد راه، راننده ناخودآگاه به طرف فرشته نگاهی می‌اندازد، آن نگاه راننده با خشم نبی روبه‌رو می‌شود و با قهر از ماشین‌اش پیاده می‌شود و چنین معامله‌ی رفتن به ترکیه بهم می‌خورد. همان می‌شود که دیگر به آن ارزانی قاچاق‌چی به سوی ترکیه پیدا نتوانند.

نبی در افغانستان یک رفیقی به ‌نام زلمی، داشت و مدتی بود که در ایران آمده ‌بود. در ضمن، او با قاچاق‌چی‌های انسان ارتباط پیدا و پنهانی داشت. نبی و فرشته در ساختمانی‌که زلمی، کار می‌کرد، می‌روند. اما او برای مدتی جایی رفته بود. در داخل ساختمان کارگران افغانستانی هم کار می‌کردند و هم خوابگاه‌شان در همان‌جا بودند. برعلاوه‌ی کارگران، یک خانم با فرزند نیم قدش نیز در آن‌جا زندگی، می‌کردند. شوهر آن خانم به شکل قاچاقی به اروپا رفته‌ بود و با سانحۀ کشتی به دریا غرق شده ‌بود. برادر شوهرش، آن‌ها را در آن ساختمان آورده ‌بود. یکی از کارگران ساختمان به نبی حمله می‌کند که برادرت، پسر خواهرم را در افغانستان کشته بود و حالا من تو را در این‌جا پیدا کردم و می‌کشم.

نبی و فرشته از آن‌جا فرار می‌کنند. دوباره به زلمی تماس می‌گیرد و او می‌گوید که منتظر بماند. بعد از چند دقیقه، زلمی می‌آید و می‌گوید که برویم در ساختمان برایت پول بدهم. بعد، نبی را به تنهایی می‌برد و فرشته در آن‌جا، منتظر می‌ماند. شوربختانه، نبی را دوباره به گیر همان مرد خشم‌گین می‌دهد و او با دوستانش، نبی را به جرم گناهی نکرده، تا حد مرگ کتک، می‌زنند. نبی لنگان‌ لنگان از زیر لگد مردان خشم‌گین افغانی با غیرت فرار می‌کند و در جایی‌که فرشته منتظر بود، می‌آید و می‌بیند که فرشته هنوزهم منتظرش است. اما با آن وضعیت، نبی خودش را دیگر به فرشته نشان نمی‌دهد. اما فرشته، پس به خانه می‌آید و نبی به او پیام می‌دهد که من به تنهایی ترکیه می‌روم. نمی‌خواهم که دیگر عذاب شدنت را ببینم. فرشته با صدای بلند ضجه می‌زند.

تحلیل و نقد داستان فیلم

داستان فیلم «رفتن» از تنش‌ها، بی‌اعتمادی‌ها از دردهای مهاجرت و سکانس‌های عاشقانه روایت می‌کند. به نظر من این فیلم در برگیرنده‌ای دو روایت مهم است. یکی روایت داستانی و دیگری هم روایت تاریخی. اما چیزی‌که در این فیلم بیش‌تر برجسته است، روایت داستانی آن می‌باشد. در این روایت داستانی، به سه موضوع اساسی پرداخته شده است.

یکم: عشق

عشق یک مسأله‌ای عاطفی است که نظر به گفته‌های آلن ‌بدیو رمان‌نویس فرانسوی، این عاطفه یک دفعه‌ای و یهویی در وجود دو فرد زنده می‌شود. اما من نسبت به موضوع عشق و عاشقی نگاه بدبینانه‌ی دارم، چون‌که سکس و وابستگی را زاییده‌ای عشق و محبت، می‌دانم. از دیدگاه من، عشق و عاشقی وجود ندارد، بلکه این سکس و وابستگی است که خودش را در قالب عشق جا‌ زده است. نکته‌ای جالبی‌که در این فیلم هویدا است، همین نگاه منحصر به فردش به پدیده‌ای عشق است. این فیلم، عشق را وابستگی و تنهایی، تعریف می‌کند. مثلاً؛ فرشته زمانی‌که به ایران می‌آید، می‌بیند که تنها است. آن‌ فردی را که بتواند، در ذهن و روانش جا بگیرد، در ایران پیدا نمی‌تواند و خودش را کاملاً یک دختر تنها، تصور می‌کند. در چنین شرایط، فرشته نمی‌تواند، نبی را از ذهنش پاک کند. برعکس او بیش‌تر شیفته‌ای نبی، می‌شود و نبی را در وجود و ذهنش پرورش می‌دهد. مثلاً؛ زمانی‌که نبی بدون فرشته، ایران را به مقصد ترکیه ترک می‌کند و به فرشته از رفتنش پیام می‌دهد. او با خواندن پیامش، در اتاق می‌رود و با صدای بلند گریه می‌کند، چون‌که وی دوباره در عالم تنهایی و فراق فرو می‌رود.

به هرحال؛ همین بخش از فیلم در چهره‌ و سیمای زندگی دختران مهاجر افغانستانی در ایران به وضوح مشاهده می‌شود. زمانی‌که برای اولین‌بار با یک دخترِ مهاجر افغانستانی، رو‌به‌رو شویم، رفتارشان کودکانه و مغرورانه است. بعد از گذشت چند روز، فهمیده می‌شود که کاملاً وارون است و رفتارهای غیر متعارفش ریشه در تنهایی و زندگی مجازی‌اش دارند. زندگی‌شان انبار از دردهای ناگفته‌ است که در ذهن‌شان، حبس شده‌اند. ترس، عزت و آبرو منبع اصلی تنهایی‌شان‌اند. نمی‌خواهند با آدم‌های‌که واقعی هستند، ارتباط داشته باشند و دوست دارند با آدم‌های مجازی ارتباط برقرار کنند. گاهی می‌شنوم که پسری برای دو سه بار به خانه‌ای کسی رفته‌ است و با دخترش ارتباط عاشقانه برقرار کرده و بعد ترکش‌ کرده‌ است. چنین گرایش‌های مدرنیته، باعث تنهایی دختران، مهمان‌ستیزی و مهمان‌هراسی در بین مهاجران افغانستانی ساکن ایران شده‌اند.

دوم: مهاجرستیزی و نپرداختن حقوق کارگران افغانستانی

پدیده‌ای مهاجرستیزی در ایران یک امر خیلی عادی محسوب می‌شود. این پدیده از دو کانال نشأت می‌گیرد. یکی از جانب دولت‌ها و دیگری هم از جانب برخی مردم این کشور. دولت ایران با مهاجران افغانستانی برخورد محافظ‌کارانه دارد. بیش‌تر، سعی می‌کند که مهاجران افغانستانی را به خاطر نیروی کارگری رایگان‌اش نگه‌دارند، اما با محدویت‌های غیر انسانی و ظالمانه‌‌. مثلاً؛ سربازان ایرانی تا دستور جدی دریافت، نکنند، حق ندارد که داخل کارخانه‌ها بروند و کارگران افغانستانی را دست‌گیر کنند. فقط اجاز دارند که افغانستانی‌ها را از لب جاده‌ها، پیش زیارت‌گاه‌ها، حسینیه‌ها و پارک‌ها دست‌گیر کنند و به افغانستان بفرستند. همین روی‌کرد خودش زیر سوال است. ایران اگر به مهاجران افغانستانی نیاز ندارد، می‌تواند در مدت ۲۰ روز، همه‌ی مهاجران را از کشورشان اخراج کنند، ولی این کار‌ را نمی‌کنند، چون‌که به نیروی کار یدی مهاجران افغانستانی نیاز دارند.

آن‌چه‌که من تنها کارخانه‌های جاده کوه سفید شهر قم را بررسی کردم، همه‌ای کارگران کارخانه‌های آن‌جا را افغانستانی‌ها تشکیل می‌دهند. به خصوص کارخانه‌های که چرخه‌ای اقتصاد ایران را در اختیار دارند، مثل کارخانه‌های سنگ‌بری، پنبه، تولید وسایل ساختمانی، لبنیات، گاوداری‌‌ها، مرغ‌داری‌ها و غیره! اما با این‌که به کارگران افغانستانی نیاز مبرم دارند، ولی گاهی مردمش و گاهی هم دولتش دست از اذیت و آزار مهاجران افغانستانی بر نمی‌دارند. من به صراحت گفته می‌توانم که اگر کارگران افغانستانی از ایران بروند، کارخانه‌های ایران هم تعطیل می‌شوند.

به هرصورت؛ این فیلم، بسیار سطحی و گذرا و حتا بی‌معنا نشان می‌دهد که صاحب کار فرشته، پول حقوقش را نمی‌دهد. بحث نپرداختن کرایه‌ای کارگران افغانستانی یک مسأله کلان مهاجرستیزی از سوی سرمایه‌گزاران ایرانی است که باید جدی‌تر بررسی شود. هم‌چنان، معضل مهاجران افغانستانی، تنها نپرداختن پول کرایه‌ای کارگران نیست، بلکه اذیت و آزار از سوی صاحب‌کار کارگران نیز است که پیامدهای‌شان، مهاجران افغانستانی را به انسان‌های بی‌اراده، بی‌هدف، حقیر و بیچاره مبدل کرده است. فقط تصورش این است که زندگی یعنی فقط مثل خر، کار کردن و خوردن، است. چنین برداشت‌ها ارتباط معنادار با ظلم و ستمی‌که علیه مهاجران صورت می‌گیرد، دارند. شوربختانه، فیلم رفتن از کنار چنین معضل‌های کلان که سر راه مهاجران سد شده‌اند، با چشم‌وگوش بسته رد شده است.

سوم: تنش‌ها و کینه‌توزی‌های مردم افغانستان

لازم می‌بینم که تنش‌های قومی و قبیله‌ای را با در نظرداشت، تئوری جامعه‌شناسی مورد بررسی قرار بدهم. چون‌که محتوای فیلم «رفتن» را نزاع‌های قومی و قبیله‌ای مردم افغانستان نیز تشکیل می‌دهد. بحث تنش‌های قبیله‌ای را خیلی کش‌دار و رنگ و روغن‌دار صحنه‌سازی کرده است. البته این موضوعات در جامعه‌ی افغانستان واقعیت هم دارد-ولی جای سوال این‌جاست که چرا بی‌عدالتی‌های که در حق مهاجران افغانستانی صورت می‌گیرند، کش‌دار و پر رنگ صحنه‌سازی نمی‌شود.

به هرحال؛ خشونت‌های قومی ناشی از تنش‌های گذشته در افغانستان ‌است. با اشاره به گروه قومی دیگری که صرفاً براساس جنایت‌های قبلی خود شناخته می‌شود، سمت‌وسو برای افزایش احتمالی خشونت در آینده افزایش، پیدا می‌کند. به این موضوع، در ادبیات حول خشونت قومی اشاره شده است که تمایل به تمرکز بر مناطقی‌ که قبلاً سابقه‌ی خشونت قومی داشته‌اند، در مقایسه با مناطقی دیگری روابط قومی صلح‌آمیزی داشته ‌است، [ویکی‌پدیا]. این نظریه، صحنه‌ای تنش‌های قبیلوی فیلم «رفتن» را کم‌وبیش پوشش می‌دهد. نبی توسط خواهرزاده‌ای مقتول در داخل یک ساختمان متروکه مورد لت‌وکوب قرار می‌گیرد؛ چون‌که براساس ادعای تایید نشده، در سکانس‌های این فیلم، برادر نبی در افغانستان، خواهرزاده‌ای او را کشته است. حالا آن مرد انتقام خواهرزاده‌اش را از نبی در ایران می‌گیرد.

هم‌چنان، نظریه‌های متعددی برای جلوگیری از خشونت‌های قومی به ویژه خشونت، یا شروع و پایان آن وجود دارد. یانربار یام از انستیتوی سیستم‌های مجتمع نیوانگلند، پیشنهاد می‌کند که مرزبندی‌های روشن یا اختلاط کامل می‌تواند خشونت را کاهش دهد. این نظریه برای کاهش اختلافات قومی و قبیلوی به جدای معنادار اقوام و قبیله‌ها تأکید، می‌کند. توضیح می‌دهد که اقوام با جداسازی زیست‌محیطی می‌تواند تنش‌ها و معضلات قومی را کاهش بدهد. البته ممکن است که این نظریه براساس شرایط هر کشور و جامعه تطابق نداشته باشد؛ ولی می‌تواند که یک راه‌حل منطقی باشد. در ادوار تاریخی به افغانستان کسی به جداسازی زیست‌محیطی و فرهنگی اقوام افغانستان توجه نکرده‌اند، بلکه سیاست‌مدارها و فرهنگی‌ها همیشه تلاش کرده‌اند که مرزهای قومی را بشکنند.

به ‌هرحال؛ فیلم «رفتن» تنش‌های قومی در افغانستان را خوب به تصویر می‌کشاند. نشان می‌دهد که سریال تنش‌های قومی حتا سر راه مهاجران افغان در ایران و هم‌چنان سایر کشورها سد، می‌شود. پیامدش دوری از دلباخته‌های مانند فرشته و نبی است. همین‌طور شعله‌ورسازی دشمنی‌ها و رفیق‌فروشی‌ها در ذهن و فکر کارگران افغان در ایران و سایر ممالک نیز تداعی می‌گردد.


یادداشت: این فیلم را می‌توانید در فوق به مدت زمان یک ساعت و 14 دقیقه تماشا کنید، کامنت‌ها و نظریات خود را نیز بنویسید.


سپاس‌گزاریم از این‌که مهاجر تایمز را می‌خوانید؛ در صورت تمایل با دوستان خود به اشتراک بگذارید و نظریات تان را نیز زیر همین پٌست بنویسید

Share

Share Mohajir Times

Leave a comment

Discussion about this podcast

Mohajir Times
Aman Shadkam
امان شادکام، جامعه‌شناس، منتقد و روایت‌نویس افغانستانی ‌است. او فارغ‌التحصیل دوره کارشناسی از رشته جامعه‌شناسی می‌باشد که در مسائل امور اجتماعی و فرهنگی افغانستان می‌نویسد. شادکام با روزنامه هشت‌ صبح، نشریه صدای‌زنان افغانستان و سایر نشریه‌های افغانستان نیز هم‌کاری‌کرده ‌است. مجموعۀ «آواره و امید» روایت‌های شخصی او از دنیایی مهاجرت و آوارگی است