✍: لایق احمدی
اعضای محترم شورای علمی دانشنامۀ هزاره!
دوستان منتقد و همفکرانی که به دانشنامه، اعتبار، عملکرد و دورنمای موثر و جهت دهندهای آن میاندیشید و ارج میگذارید، سپاسگزارم. من به عنوان دانشجو در حوزۀ حفاظت میراثهای فرهنگی، باستانشناسی پیشگیرانه و کلاسیک، دانشنامه هزاره را مرور کردم و طبعا مدخلهای که مربوط به حوزه و گستردهای باستانشناسی میشود را کارشناسانهتر خواندهام.
به باور من سرنوشت تاریخ مکتوب هزارهها، گفتوگو و جدال داغ بدون منبع، پایان ناپذیر میان حال و گذشتهای چندین نسل بوده است و خواهد بود. اگر بخواهیم یک متن واقعا علمی، مستند و مطمینتر پیرامون این مسأله بنویسیم، میباید حداقل به یکی از زبانهای انگلیسی یا فرانسوی مسلط باشیم، زیرا دادهها و حتا ابردادههای افغانستان از دورههای کلاسیک تا به مدرن در آرشیفها_«بایگانیهای» بزرگ آمریکا، فرانسه، جاپان و انگلستان نگهداری میشود و یا اینکه متعهدانه و صادقانه هزینه نموده و با استفاده از تخصص و فنون پژوهشهای کیفی ماهها و سالها در میان مردم زندگی نموده، دادهها و اطلاعات را جمعآوری و به روشهای عصر انقلاب دیجیتالی مدیریت، تحلیل و آرشیفسازی نمایم؛ در غیرآن دادهها و اطلاعات را که به تحلیل میگیریم، تکرار محتوای بیسرو پا از وبلاگهای فارسی ایران و افغانستان است. همانطوریکه مدخلهای زیادی از دانشنامۀ هزاره چنین است:
به عنوان مثال اگر در صفحۀ «1151» دانشنامه هزاره در مدخل ولایت بامیان که توقع میرود، مهمترین و قابلتوجهترین مدخلی باشد مراجعه کنید، دیده میشود که نویسنده آشناییکافی نسبت به تاریخ بامیان، تحولات تاریخی و منابع علمیتر مربوط به آن را ندارد.
نویسنده به نقل از (کهزاد، 1387 و 376) نوشته است: «در سال 1309ش، هاکن فرانسوی کتابهای بودایی با انواع رسمالخط از جمله زبان سانسکریت را کشف کرد که اکنون در موزیم کابل نگهداری میشود.» احتمالا منظور نویسنده از این منبع، کتاب افغانستان در پرتو تاریخ اثر احمدعلی کهزاد است که در صفحۀ 376 آن هنوز بحث از کاپیسا است و حتا نام از بامیان برده نشده است. این نقل قول کاملا خیالاتی و یا هم برگرفته شده از وبلاگهای اینترنتی است که زیر نام کتاب معروف کهزاد اعتباردهی گردیده است، زیرا «ژوزف هاکن» هیچ وقت درگیر کتیبههای سانسکریت نشده است. آلفرد فوشه متخصص و علاقهمند پژوهش در این زمینه بود تا آخر عمر نیز آنرا دنبال کرد. چنین ادعا را حتی در سراسر «کتاب افغانستان در پرتو تاریخ» از احمدعلی کهزاد پیدا نمیتوانید.
در ادامۀ این پاراگراف، نویسنده به نقل از (خاوری، 1396 و 22) ادامه میدهد که: «هیوان تسنگ از مجسمهای 300 متری خبر داده است.» و از (گدار و هاکن، 1372 و 143) نقل قول میکند: «هنستن آنرا در نیروانا (قبر) بیان کرده است.» نویسندۀ مدخل در این جمله رسما نیروانا (Nirvana)را قبر معنا کرده است، در حالیکه واژۀ قبر هیچ ربطی به حالت نیروانا در بودیسم و باستانشناسی بودیسم ندارد. در باستانشناسی بودیزم، مجسمه بودا در حالت نیروانا یعنی مجسمهای خوابیده به پهلوی راست و یک دست زیر سر قرار دارد. صرف نظر از عدم ضرورت نوشتن اینهمه جزییات اشتباه در مدخل بامیان، در حالیکه مطالبی بسیار مهم دیگر در رابطه به بامیان جا مانده است. مانند خلاصهای از کرونولوژی بامیان از عصر طولانی سنگ تا دورههای پسین، تعامل دوستانه و حتا عاشقانۀ مردم نسبت به بقایای بودیسم_بودا که در روایات فولکلوریک آنها بازتاب یافته است؛ مانند داستانهای سرخ بت، خنگ بت، صلصال و شهمامه و چندین مورد دیگر که میتوان در مدخل بامیان به گونۀ فشرده اشاره کرد.
نویسنده ارجمند! اگر نقل قول میکنید، دستِکم امانتداری را حفظ کنید. در منبع دقیقا نوشته شده است که: «هونستن وجود مجسمه بودای خوابیده را در بامیان خاطر نشان کرده است که هزار قدم طول داشته و در حین دخول «نیراوانا» (Nirvana)یعنی قبر یا دارالنعیم) نمایش یافته است». بنابراین، دیده میشود که اصطلاح معروف نیروانا برای مترجم ناآشنا بوده و آنرا به شکل غیرتخصصی به «قبر یا دارالنعیم» ربط داده است. نویسندۀ مدخل بامیان که این جملهی بیمعنا را نقل قول کرده است، تلاش نموده تا داشتههای ذهنی خود را مستند کند، در حالیکه بازهم واژۀ نیروانا را به مفهوم «قبر» معرفی کرده است.
با تأسف که در صفحۀ 91 دانشنامه هزاره از این کتاب به عنوان نخستین کتاب فارسی برای معرفی آثار و تمدنِ کهن بامیان یاد شده و در ضمن توصیفطولانی به اهمیت مطالعۀ آن برای محققان نیز تأکید شده است. در حالیکه مترجم کتاب «آثار عتیقه بامیان در هزارستان» را حتی در ترجمهی عنوان کتاب به صورت مغرضانه، خلاف معیار و اخلاق اکادمیک در ترجمه تغییر داده است. نام کتاب به زبان فرانسوی استLes) Antiquites Bouddhiques De Bamiyan) که به فارسی میشود «آثار عتیقه بودایی بامیان»، مترجم این کتاب حتا نام کامل نویسندههای کتاب را هم ننوشته است. با اینحال، استفاده از چنین منابع اعتبار علمی دانشنامه را زیر سوال جدی میبرد، که برده است.
مترجم این کتاب، کلمهی «بودایی» را از عنوان کتاب برداشته و بهجای آن هزارستان را داخل گیومه گذاشته است که این کار کاملا عمدی بوده و من بحث مفصلی پیرامون آن خواهم داشت که در اینجا جا ندارد.
بازهم در صفحۀ 1151 دانشنامه به نقل از یک گزارش نوشته است: «مرکز بامیان با آثار باستانیاش شناخته میشود و از میان آنها هشت منطقه تاریخی در یونسکو ثبت شده است.» در حالیکه افغانستان در کل، دو میراث فرهنگی ملموس ثبت شده در یونسکو دارد 1- «منارجام غور»-2 «چشمانداز فرهنگی و بقایای باستانی وادی بامیان.» هشت ساحه باستانی موجود در چشمانداز وادی بامیان از لحاظ هنری، فرهنگی، تاریخ و طبیعی با همدیگر پیوند معنایی و ارزشی دارد که کلیت آنها یک چشمانداز منحصر به فرد را ساخته که با داشتن آن شامل فهرست میراثهای فرهنگی جهان گردیده است. «هشت منطقه تاریخی ثبت شده در یونسکو» مفهوم عامِ تولید شده در گزارشهای خبری است که میان مردم جا افتاده و تکرار میشود. توقع استفادهای آن در دانشنامه هزاره نمیرود، دانشنامه مرجع است و باید در ارایهی مفاهیم دقت شود. مفاهیمی را که دانشنامه در این رابطه ارایه کرده است، برای افرادی که از مولفهها و معیارهای میراث جهانی آگاه نیستند، چنین میفهماند که بامیان 8 آبده تاریخ ثبت شده در فهرست میراث جهانی دارد، در حالیکه چنین نیست.
نویسنده مدخل بامیان در صفحهی 1152 دانشنامه به نقل از (انصاری، 1394 و 1073) نوشته است: «امانالله خان ترمیم مجدد مجسمههای بودا را با همکاری باستانشناسان هندی آغاز کرد و هوتل بامیان را برای جذب توریستها، روی تپۀ مقابل آن بنا کرد.» در حالیکه تیم باستانشناسی هندو-افغان بین سالهای 1969 تا 1974 در دورۀ سردارمحمد داودخان کار ترمیم و پیشگیری از تخریب طبیعی آثار بودایی بامیان را انجام دادهاند.
در صفحهی 1158 دانشنامه نویسندۀ مدخل بامیان در مورد دانشگاه بامیان معلومات ناقص ارایه نموده است. از فاکولتههای مهمیکه حتا میتوانست همکار بنیاد دانشنامه باشد، از دانشکدههای، همچون اقتصاد، زمینشناسی، علوم اجتماعی و علوم طبیعی نام برده نشده است. ترتیب ذکر نام رؤسای دانشگاه بامیان از سال 1384 تا 1398 اشتباه است. بدتر از همه اینکه نام «حمیدالله آدینه» را عبدالحمید آدینه نوشته است؛ همینطور دکتر سخیداد سلیم نیز از قلم باز مانده است. (در تصویر درون-متنی مشاهده کنید)
نمیخواستم در نقد دانشنامه هزاره مکررات را تکرار نمایم، ولی هیچ پاسخی در این سوال نیافتم که چرا بعضی مناطق به عنوان مدخل انتخاب شده و مناطقی مهمتر و تاریخیتر دارای عین ترتیب الفبایی شامل دانشنامه هزاره نشده است؟ به عنوان مثال: قریههای «باریک» در جاغوری و «باریکی» شهیدان در صفحات 1098 و 1099 دانشنامه گنجانیده شده است؛ چرا قریۀ «باریکآب» و «باریکی» ناهور که در کنار آب ایستادۀ ناهور معروف است، با داشتن شهرت جیولوجیکی و معلومات زیاد از دانشنامه هزاره بازمانده است؟
فراتر از انتقاد محتوای مندرج در دانشنامۀ هزاره
من بدین باور هستم که این کتاب ضخیم با کاغذهای مزینشده را که میخوانیم، و نقد میکنیم، اصالت و جوهر این دانشنامه نیست، بلکه برآیندی از یک دورۀکاری در مدت زمان مشخص توسط یک تیم مشخص، روی دادهها و ابردادههای مشخص است که امیدوارم چنین شده باشد. جوهر و اصل این دانشنامه، دادههای جمعآوریشده و آرشیف بنیاد دانشنامه است که امیدوارم چنین باشد.
اگر واقعا بنیاد دانشنامه و پژوهشگران آن دادههای دسته اول، همچون پرسشنامهها، تصاویر، ویدیوها و آدیوهای تحقیق میدانی را همانطوری که مدعی هستند، جمعآوری و به گونۀ متخصصانه بایگانی کرده باشند؛ اگر واقعا به یکی از منابع دیجیتالی آرشیفهای بزرگ اروپا و آمریکا تا حدالامکان وصل بوده و دغدغههای دیجیتالسازی و حفاظت از دادهها را با آنها مطرح ساخته باشند، با اینوجود کاری بزرگ انجام دادهاند. ولی آنچهکه از پاسخ آنها به منتقدان دانشنامه هزاره بر میآید، فهمیده میشود که هنوز چنین ظرفیتها در معیار و ساختار آن وجود ندارد.
ریزبینی، توجه، حسبیداری و انتقادات سازندهای جامعه و مخاطبین دانشنامۀ هزاره امیدوارکننده، بینظیر و قابل تحسین است. روزهایکه سیل از انتقادها بهسوی دستاندرکاران دانشنامه جاری بود، بازار فروش دانشنامه در بدل 50 یورو نیز گرم بود و هنوزهم ادامه دارد. شهرت و تبلیغات رایگان که در بدل هزینههای مالی هنگفت ممکن بود دانشنامۀ رایگان به دست آورد؛ مدخلهای زیاد و بخشهای زیاد دانشنامه از لحاظ ساختاری، فنی، تئوری و روششناسی به سرعت و بدون هزینه بررسی گردید. درنهایت؛ امیدوارم خلاهای بسیار جدی که اعتبار دانشنامه را زیر سوال برده است، در ویرایش سوم آن پر گردد!