یک داستان واقعی از آوارگی سربازان ارتش ملی افغانستان
«مدافعان آواره» یک داستان کوتاه-واقعی، براساس مصاحبههای میدانی از مهاجرت و آوارگی سربازان ارتش ملی افغانستان در مرزهای ایران است که توسط خانم زهرا مشتاق روزنامهنگار ایرانی نوشته شده است.
این اثر در بحبوحهی سقوط رژیم جمهوریت افغانستان، براساس چشم دیدها و مصاحبههای میدانی با سربازان و افسران آوارهی ارتش ملی افغانستان در نوار مرزیهای ایران توسط زهرا مشتاق نگاشته شده است. محور اصلی این مطلب مربوط به فرار و آوارگی سربازان اردوی ملی افغانستان به داخل ایران است. بنابراین، یک قسمت آن به موضوع مهاجرت افغانها و مشکلات فراروی آنها، نیز میپردازد. مدافعان آواره با ترجمهی اسدلله جعفری(پژمان)- در 28 حوت/اسفند ۱۴۰2 خورشیدی، در 34 صفحه توسط انتشارات یوکیوتو منتشر شده است که اکنون در فروشگاههای سراسر جهان قابلدسترس میباشد.
قسمتی از متن مدافعان آواره:
آنها تمام دیوارهای طولانی مرزی را گریهکنان و هرولهکنان صددفعه رفت و آمد کردهاند. والدینی کودک فکر میکردند که شاید کودکشان-از جایی دیگری دیوار مرزی به این طرف انداخته شده باشد. اما اینطور هم نشده بود. با اینحال، نیروهای مرزی-دلشان به این خانواده سوخته پا به پای آنها تمامی خطوط دیوار را گشتهاند. سرانجام، این خانواده با کمک نیروهایی مرزی پسربچهی 9 سالهی خود را در آن سوی دیوار مرزی پیدا کردهاند. کودک مظلوم مورد تجاوز جنسی قاچاقچیان انسان قرار گرفته بود. او با تعرضهای متعدد و پیاپی، تمام بدنش خونین و غلتان در خون بوده. پسرک نه ساله با لباسهای پاره پاره شده با امعاء و احشای بیرون ریخته شده، مرده به نظر میرسد. اما در آن زمان کسی متوجه نبض ضعیف کودک میشود و او را بسیار زود به بیمارستان منتقل میکنند.
کودکان، دختران و زنانیجوان زیادی به دلیل مهاجرت غیرقانونی در راهِ رسیدن به خطوط مرزی بین ایران و افغانستان توسط دزدان و قاچاقچیان انسان مورد تعرض و تجاوزهای جنسی قرار میگیرند. اما آنها سکوت میکنند، شاید به جز سکوت، چون دیگر چارهای ندارند. شاید هم قربانیان فکر میکنند این آخرین حقارتی است که در این مسیر دردناک و المناک ناچار به تحمل آن هستند. شاید هم فکر میکنند که گذر از دیوارهای مرزی، ورود به دروازههای خوشبختی باشد. بنابراین، این یک بخشی داستان از درد و رنج پناهجویان افغانستان است که من میخواهم با مردم دنیا به اشتراک بگذارم. کسی بیشتر از این چه میداند؟!.