Playback speed
×
Share post
Share post at current time
0:00
/
0:00
Transcript

افسانه بزک چینی و وضعیت ادبیات داستانی—شفاهی هزاره‌ها

آیا هزاره‌ها نمی‌توانستند ادبیات داستانی واقعی و به اصطلاح رئالیست بسازند؟ چرا به طوری عمده ادبیات داستانی تخیلی در بین هزاره‌ها پا گرفت؟

✍: رفیق ابراهیم


بزک چینی یک اوسانه «افسانۀ» تخیلی هزارگی است. نمی‌دانم زمان آفرینشِ این اوسانه به چند سال و یا چند قرن پیش بر می‌گردد. اما از زمانی آفرینش‌اش تا اکنون که به ما رسیده، سینه به سینه نقل شده و در ادبیات داستانی شفاهی هزاره‌ها جایگاهی مهمی را اشغال کرده ‌است. در بین مردم هزاره کم‌تر کسی را بتوان یافت که اوسانه‌ی بزک چینی را نداند. علت جاودانگی این اوسانه چیست و چرا برای هزاره‌ها جذابیت دارد؟ و در کل چه پیامی می‌توان از این اوسانه گرفت؟

Buz-e-Chini Fable Movie with the Dubbing of Hazaragi Dialect

ژوزف پرودون می‌گفت: «ایده‌ گلی است که در زمین واقعیت ریشه دارد.» یعنی رابطه‌ی ایده و ماده، رابطه‌ی خیال و واقعیت. یعنی ایده از زمین ماده، خیال از زمین واقعیت بر می‌خیزد. اوسانه بزک چینی همان‌طوری که از نامش پیداست، اوسانه است، ساخته‌ و پرداخته‌ی تخیل. اما این آفرینش تخیلی چه ربطی به واقعیت داد؟ آیا گلی است که ریشه‌اش در زمین واقعیت، در زندگی واقعی-تاریخی هزاره‌ها است؟ آن واقعیت، آن زندگی واقعی-تاریخی هزاره‌ها چیست؟ آن واقعیت و آن زندگی واقعی-تاریخی هزاره‌ها رنج تاریخی‌شان است. آن رنج تاریخی چیست؟ فقر اقتصادی، ستم‌دیده‌گی و سرکوب سیستماتیک سیاسی، مذهبی، نژادی و محرومیت از اساسی‌ترین حقوق انسانی هزاره‌ها در افغانستان است. بزک چینی بیان تخیلی و راه رهایی از این رنج را می‌آموزاند. باید با گرگ‌های هار، درنده و مکاری که سر راه زندگی هزاره‌ها ایستاده‌اند، مبارزه کرد.

هزاره‌های افغانستان تاکنون ادبیات داستانی نوشتاری آن‌چنانی نداشته است. اما تا بخواهیم ادبیات داستانی شفاهی داشته‌اند. اوسانه‌پردازی بخشی از فرهنگ و بخشی از زندگی هزاره‌ها بوده‌ است‌. این اوسانه‌پردازی بیش‌تر در بیان تخیلی آمده و به طوری شفاهی پشت‌ اندر پشت نقل شده و هم‌چنان نسل‌ها را پشت سر گذاشته است. تا زمان ترویج فرهنگ مدرن و به ‌ویژه دست‌آوردهای مادی آن مانند رادیو، تلویزیون و تلفن، اوسانه‌گویی بخشی زنده و پویای فرهنگ هزاره‌ها بود.

بنابراین؛ مادران برای فرزندانش اوسانه می‌گفتند. پیرمردان برای مردان جوان و پیرزنان برای زنان جوان در محافل و نشست‌های اجتماعی‌شان اوسانه نقل می‌کردند. نشست‌های ویژه برای اوسانه‌گویی برگزار می‌شد. اوسانه‌ها یا ساخته‌ی نسل‌های پیشین بودند و یا هم ساخته می‌شدند. بدین‌ترتیب؛ اوسانه‌ها ساخته شد و پشت‌ اندر پشت به نسل‌های بعدی انتقال یافت. کسی اوسانه‌ها را در کتاب نخوانده بود و از نسل پیش به نسل بعد به طوری شفاهی منتقل گردید.

اما چرا تخیلی؟

آیا هزاره‌ها نمی‌توانستند ادبیات داستانی واقعی و به اصطلاح رئالیست بسازند؟ چرا به طوری عمده ادبیات داستانی تخیلی در بین هزاره‌ها پا گرفت؟ بررسی، تحقیق، مطالعه و کاوش‌ ادبیات داستانی شفاهی هزاره‌ها را باید به گونه‌ی مستقل و در محدوده‌ی جامعه‌ هزاره انجام داد. مستقل و در محدوده‌ی جامعه هزاره به این معنا که به مکاتب ادبی دنیای قدیم و جدید ربطی ندهند. مثلا نباید ادبیات داستانی تخیلی شفاهی هزاره‌ها را با سبک و سیاق جنبش‌های ادبی رمانتیک در سطح جهانی، مقایسه، داوری و ارزیابی کرد. رمانتیک‌ها نویسندگان حرفوی بودند و کاری‌شان خلق متون ادبی بود. اما در جامعۀ هزاره‌، اوسانه‌گویی یک کار حرفوی نبود. ما در تاریخ ادبیات داستانی هزاره‌ها اوسانه‌گوی حرفوی نداریم و کسی که کارش اوسانه‌پردازی بوده باشد. برعکس، اوسانه‌گویی به صورت خلاق بخشی از زندگی مردم عادی بود. هرکسی، هر ذهن خلاقی چه دهقان و چه شبان توانایی پردازش اوسانه را داشته است.

علت پا گرفتن تخیل در ادبیات داستانی شفاهی هزاره‌ها می‌تواند علت‌های اجتماعی زیادی داشته باشد که نیازمند مطالعه، بررسی و پژوهش جدی و حوصله‌مندانه است. اما به طور فشرده می‌توان گفت اختناق اجتماعی-سیاسی تاریخی و ناتوانی در تغییر زندگی و سرنوشت می‌تواند یکی از علت‌های عمده‌ی خلق داستان‌های تخیلی و پنداری در میان هزاره‌ها باشد. در اوسانه‌ی بزک چینی این ناتوانی خودش را نشان می‌دهد. وقتی به عنوان یک انسان، موجود واقعی و زنده نتواند در واقعیت به زندگی خویش تغییر آورد، راه و روش تغییر به پندار و تخیل می‌آید.

چند نکته‌ی اساسی را می‌توان از اوسانه بزک چینی استنباط کرد:

  1. ناتوانی در تغییر زندگی و سرنوشت. افسانه بزک چینی در زمانی خلق شده که جامعه‌ی هزاره به عنوان یک جامعه انسانی واقعی و زنده به علت اختناق و سرکوب و ستم اجتماعی-سیاسی و هر علت دیگری، در تغییر زندگی و سرنوشت خویش ناتوان بوده است. خالق اوسانه بزک چینی با درک و فهم این ناتوانی و با خلاقیت تخیلی خاصی، راه و روش تغییر را بازی می‌کند.

  2. تشبیه زندگی اجتماعی انسان‌ها به زندگی جنگلی با عاریت گرفتن حیوانات. بزک چینی می‌گوید در جامعه‌ای که شما انسان‌ها زندگی می‌کنید، هیچ فرقی با جنگل ندارد. تنازع بقا ویژگی مشترک جنگل و جامعه است و در هردو حالت قوی هم‌واره ضعیف را می‌بلعد. پس اگر می‌خواهی زندگی خودت را نجات بدهی، باید قوی باشی.

  3. سرنگونی جهان داروینی، برهم زدن قانون جنگل و محو تنازع بقا. بزک چینی قانون جنگل را برهم می‌زند، علیه جهان داروینی که قوی‌ها ضعیف‌ها را می‌بلعند و ضعیف‌ها امکان بقا ندارند، به پا می‌خیزد و به چالش می‌کشد. نه باید هم‌چون بزی ناتوان و درمانده در قربان‌گاه تاریخ با چنگ و دندان گرگ‌های هار و درنده سلاخی شد. علیه جهان داروینی که قوی‌ها ضعیف‌ها را پامال می‌کنند، باید ایستاد و قانون جنگل را برهم زد. سازندگان سرنوشت خویش باید بود و زندگی آزاد و عاری از سلطه و ستم در پیش باید گرفت.

  4. ترس و محافظه‌کاری به مثابه‌ی مرگ است. بزک چینی محافظه‌کاری را کنار می‌گذارد. ترس را از دلش بیرون می‌کند. سازش و آشتی‌پذیری و مذاکرات صلح با دشمن درنده، با گرگ را کنار می‌گذارد، می‌رزمد و فرزندانش را، حق خودش را از حلقوم گرگ بیرون می‌کشد.

  5. بزک چینی صادق است. برای گرفتن حق خود مصمم و استوار است. مکر و حیله و دغل‌بازی در کارش نیست. چنان‌چه‌که گرگ برای تیز کردن دندان‌هایش پیش آهن‌گر می‌رود، مکر و حیله به خرج می‌دهد. اما بزک چینی خودش را به نیرنگ و ترفند آلوده نمی‌کند.


سپاس‌گزاریم از این‌که مهاجر تایمز را می‌خوانید؛ در صورت تمایل با دوستان خود به اشتراک بگذارید و نظریات تان را نیز زیر همین پٌست بنویسید

Share

Share Mohajir Times

Leave a comment

Mohajir Times
Rafiq Ibrahim
رفیق ابراهیم یک نویسنده آزاد و کنشگر اجتماعی است
Authors
Mohajir Times