نسل جوان، فرار از میهن و دنیای مهاجرت
نسلیکه خود را بار اضافی میداند، چطور میتوان به آن امید داشت که آیندهساز باشد؟ گناه این نسل چیست که در این زمانه به دنیا آمده و از تلخی در رنج روزگار کنونی به شدت پشیمان است؟
✍محرمعلی عالمیان
مهاجرت و فرار نسل جوان بزرگترین ثروتی است که از دست میرود و چرا در جامعه افغانستان مهاجرت یک امری طبیعی و عادی شمرده میشود؟ همهای کسانی که از افعانستان میروند شرایط بدی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی را بهانه قرار داده و مهاجرت میکنند. خصوصا نسل جوان که اکثریت برای کار و تحصیل از افعانستان خارج میشوند. پشت از این سیل مهاجرت خطر و آسیب بزرگی نیز در کمین است. در یک نگاه واقعبینانه، نسل جوان در همه جوامع از جایگاه، مقام و اهمیت خاصی برخورداراند. خصوصاً در جوامع مدرن و پیشرفته، در چنین جوامعی مردمانشان به نسل جوان خود افتخار ورزیده و جوانان را بزرگترین سرمایه ملی و مملکت خود میدانند.
طوریکه همه افتخارات و پیشرفتهایشان را مدیون نسل جوان و نسل نواندیش خود دانسته، آبادانی کشور و جامعهی خود را به آنها وابسته میدانند. در یک نگاه واقعبینانه هم اگر، نسل جوان یعنی نسلهای که نواندیش است، در جوامع غربی و پیشرفته ظهور نمیکرد، و آن جوامع از لحاظ علمی و فناوری پیشرفت و ترقی هم نمیکرد. نسل جوان در جوامع غربی خدمات و خارقالعادهترین کارهای کرده است که بشریت تا ابد مديون آنها خواهد بود. همه پشرفت علوم و فنون را که همه از آن با خبریم از دستآوردهای همین نسل جوان و یا نواندیشان جوامع غربی است که امروزه دنیا و فرار دنیا را تسخیر کرده است.
بنابراین، با چنین خدمتهای نسل جوان در دنیای بشریت و خصوصا غرب، باید نسلنو یا جوان را این گونه تعریف نمایم؛ در واقع باید گفت نسل جوان نسلی است که زندگی را در وطن خود میجویید و میخواهند در خاک، میهن و سرزمین خود آزادانه، مقتدرانه، آبرومندانه، شجاعانه، مردانه و انسانگونه زیست نمایند. اینها نسلی است که فقط و فقط آرامش را در دل سرزمین خود یافته و هرگز از آن دست نمیکشند. از اینرو با استبدادگری و استعمارگرایی شدیدا مخالف است. نسلیکه تا شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه خود را تغییر نداده و یا زمینه پیشرفت، توسعه و فناری و آبادانی کشوری خود را فراهم نکرده آرام نمیگیرد. مدام سختکش و پر تلاش است.
اما نسل جوان در جامعۀ ما چنین نیست
نه تنها خدمت نکرده و بلکه برای آبادانی و توسعه کشور خود تلاش هم نکردند و همچنان به سوی دنیای مهاجرت رو آورده و از جامعه خویش فرار کردهاند. با اینحال، تفاوت اساسی نسل جوان جامعه ما با نسل جوان دیگر جوامع این است که ما آینده و زندگی را خارج از وطن خود جستوجو میکنیم، ولی آنها در وطن و میهن خود. نسل جوان در جوامع دیگر دنبال خانه خود در وطن خود است. اما نسل جوان ما از وطن و خانهای خود بیزارند. نسل جوان در جوامع دیگر دنبال زندگی در جامعه خود است نه جایی دیگر! اما نسلجوان ما زندگی را در خارج از وطن و خانهای خود میجویند و مدام به این طرف و آن طرف مهاجرت میکنند. در جوامع دیگر سخت کار میکنند و تلاش میکنند. اما در وطن خود بیکار و سرگردان به این طرف و آن طرف پرسه میزنند.
نسل جوان در دیگر جوامع با تمام وجود با مشکلاتهای سیاسی دوران خود مبارزه کرده و زمینه استبداد، تعصب، نژادیپرستی، تبعیض را خشکانده و مسیر را برای توسعه و فناوری باز کردند و باعث توسعه و پیشرفت آن شده است. اما نسل جوان ما دچار سیاستزدگی شده و از سیاست فاصله گرفته است یا بهتر بگویم خود را تافته و جدا بافتهای از جامعه و سرنوشت کشور خود میدانند. یعنی اتحاد و همبستگی خود را در قبال سیاستمداران و حاکمیت نشان ندادهاند و زمینه استبداد، نژادپرستی، تعصب و تبعيض را ازبین نبرده است. امروزه جامعهای ما این گونه است که هر الاغی حاکم شهر ما میشود.
نسلجوان دیگران به دنبال زندگی کردن در بین مردم و جامعه خود بودهاند و با هرگونه ظلم و ستمی که بر آنها میشده، مقابله کرده و راه برای فرار و مهاجرت در جای دیگری نه جستهاند. بلکه به مقابله پرداخته، سیاست و ایدئولوژیهای فاشیستی، دیکتاتوری، افراطی را به دموکراسی، لیبرالیستی و آزادی مبدل کردهاند. درست برخلاف ما که از هزینه کردن برای آزادی، آبادی و پیشرفت جامعه خود گریزانم. در حالی که در دل و میدان جنگ قربانی بزرگی شدهایم که بدترین نوع هزینه دادن است.
نسل جوان ما از آزادي و دموکراسی به افراطیت، دیکتاتوری و تندروی طالبانی رسیده است. نسل جوان ما نسلی است که میخواهد راه صلح، برابری، عدالت، پیشرفت، تکنولوژی، رفاه، آسایش و راحتی را یک شبه طی نمایند. نسل جوان جوامع دیگر به دنبال شغل و حرفه در جوامع خود میگردند. دنبال فرصتی میگردند که کار و شغل را در جامعه خود ایجاد کنند. آنها زندگی و کار را در کوچه و پسکوچه و بازارهای شهر خود جستوجو میکنند. به اعتماد به نفسی ملی و اجتماعی، به غرور و حیثیتشان بر میخورد که دنبال کار دست به دامن دیگران باشند. آنها سختی و مشقت را در جوامع خود با جان و دل خريدار است و هرگز راحتی و آسایش جای دیگر را بر آن ترجیح نمیدهند. یعنی پادشاهی جهنم خودی را بر بهشت دیگران ترجیح دادهاند که امروز آن جهنم را برای خود بهشتی ساخته است.
اما نسل جوان ما به دنبال بهشت به این طرف و آن طرف مهاجرت کرده و هیچ نقشهای برای بهشت ساختن وطن خود نکشیدهاند. از سوی دیگر، نسل جوان در جامعه ما نسل طرد شده و شناخته نشده، بیهویت و یا هویتزدایی شده است. نسلی که با هیچ یک از هم نسلان خود ارتباطی ندارند، یعنی یک نسل رها شده، فراموش شده و رانده شده از جامعهای خود است. جامعه ما در طول تاریخ از نسل جوان خود بیزار بوده و آن را از خود رانده است. از زمان که تولد میشویم تا زمانی که راه رفتن بلد میشویم و چهار اطراف مان را میشناسیم، از مهاجرت و مسافرت برای زندگی کردن در گوش ما زمزمه میشود.
زمزمههای رفتن به ایران و اروپا از لالاییهای مادران، خانواده و جامعهای ماست که به گوش ما خوانده است. ما در واقع در جامعهای بزرگ شدهایم که در ذهن و ضمیر مان مهاجرت و فرار از وطن نهفته است. بناً قدم به صحرای مهاجرت گذاشتن، همواره برای فرداهای بهتر، نشانهای امید و زندگی نیست بلکه نابودی امید و زندگی در دل جامعه خود است. جامعهای که به نسلجوان خود ارزش نمیدهد و نسل جدید خود را سرمایهای ملی و مردمی خود نمیدانند جامعهای است که به شدت بد بخت، فقیر و در نهایت یک جامعه مرده است.
جامعهای که نسل جوان آن آینده و زندگی را در بیزاری از وطن خود میدانند، در واقع جامعۀ نفرین شده، مفلوک، تهیی از معنا و ارزشهای انسانی است. در واقع نسل جوان ما نسل سرکوب شده از دل خانواده و جامعهای خود است که زندگی خود را باخته و برباد رفته میدانند. از اینرو خود را بار اضافی بر دوش جامعه و خانواده خویش دانسته و در فکر فرار و مهاجرت است. برای این نسل در هیچ جای دنیا حداقل حقوق و ارزشی در نظر گرفته نمیشود درست مثل جامعه امروزی خود.
نسلیکه خود را بار اضافی میداند، چطور میتوان به آن امید داشت که آیندهساز باشد؟ گناه این نسل چیست که در این زمانه به دنیا آمده و از تلخی در رنج روزگار کنونی به شدت پشیمان است؟ نسل بیرون رانده شده از دل جامعه، چطور تاریخ و فرهنگ و تمدن خود را درست بشناسند؟ نسل فراری و گریزان، چطور ارزش خاک و میهنپرستی را درک نمایند؟ جامعهای که نسل، نسل آن در فکر مهاجرت و فرار از خانه است، چطوری از پیشرفت و توسعه جامعهای خود حرف میزنند؟ دیگر به کجایی این دنیایی جنون و شقاوت باید چنگ زد؟