غزه یکبام و دو هوا
سر منشاء این جنگ از کجا است و چرا باید یک شخص این قدر خونخوار و وحشی باشد که در مدت یک سال ۴۲ هزار نفر بیگناه فقط در غزه که اکثریت آنها زنان و کودکان است را به شکلی خیلی فجیع قتلعام کنند
✍️محرمعلی عالمیان
این روزها زیاد میبینیم که وقایع غزه و لبنان به صورت جدال ایدئولوژی و سیاسی، جدا از نگاه تاریخی، تمدنی و دینی فرهنگی آن، فقط به دو گروه خاصی در فلسطین حماس و در لبنان حزبالله که با اسرائیل در جنگاند، نسبت داده شده و مورد بحث گفتوگو قرار میگیرد.
اما مسأله خیلی عمیقتر از آن است و نمیشود که فقط جنبه سیاسی آن را دید. فاجعهای یک سال گذشت در خاورمیانه که در چند روز اخیر به اوج خود رسیده است، نه تنها دلیل سیاسی و ایدئولوژیک ندارد بلکه بیشتر، دلیل تمدنی یا دینی-مذهبی نیز داشته که باعث به وجود آمدن این وقایع و افزایش تنشها بین ایدئولوژی اسلامگرای با صهیونیسمِ یهودی شده است. همه میدانیم که از صدر اسلام به دینسو که دین اسلام به عنوان آخرین دین و کاملترین دین برای بشریت معرفی و نازل شد. از همان ابتدا در قبال يهود و يهوديت موضوع مشخص گرفته هنوز که هنوز است بحث سری همین قضیه در جریان است.
در متون مقدس ما یهودیت به بدترین شکل دشمن و سرسختترین مخالف ما بیان شده است. عالمان و مفسران متون مقدس هم همه به نوبهای خود تاجای که توانسته است تفسیر خاصی از دشمنی با یهودیان ارائه داده اند. در قرآن کریم میخوانیم که: «لتجدن اشد الناس عداوة للذین آمنوا الیهود والذین اشرکوا» (سوره مائده آیه ۸۵) [یعنی: به طور مسلم دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان را یهود و مشرکان خواهی یافت.]
با اینوجود بدترین دشمن ما مسلمانان یهود یعنی اسرائیل است، طبق تعریف و تفسیری خیلی از علما، میان مسلمانان و یهودیان هرگز صلح برقرار نخواهد شد. این دو هیچ راهی جز دشمنی و جنگ با یکدیگر ندارد که در نهایت منجر به نابودی و از بین رفتن یا تسلیم شدن یکی از دو طرف میشود. راهی دیگری مانند صلح و دوستی و برادری وجود نداشته و ممکن هم نیست که این دو جناح که از اساس با هم مشکل دارد دست صلح با هم دراز کنند.
از نظر یهودیان هم اسلام و مسلمانان قوم بد و دشمنی سرسخت آنها تعریف شده است، طوری که آنها خود را قوم برتر و برگزيده خدا دانسته و بقیه را بربر و وحشی میدانند. از اینرو؛ اتفاقات اخیر جدایی از وجه سیاسی و ایدئولوژیک آن بيشتر تقابل دو دین ابراهیمی یعنی اسلام و یهود یا به گفتهی «هانتینگتون» برخورد دو تمدن یعنی اسلام و غرب است. برای اولین باور هانتینگتون اولین کسی بود که به این مسأله اندیشید و برخورد تمدنها را به شکل آشکار و واضح مطرح کرد.
به اعتقاد هانتینگتون نظریهپرداز برخورد تمدنها، تقابل تمدنها، سیاست نهایی جهانی و آخرین مرحله تکامل درگیریهای عصر نوین است که نظم جهانی نوین را شکل میدهد. خصومت هزار و چهارصد سالۀ اسلام و غرب (غیر اسلام) در حال افزایش است. وی در کتابش به نام «برخورد تمدنها» بیان میدارد، تا زمانیکه اسلام، اسلام باقی بماند و تا زمانیکه غرب، غرب باقی بماند تنها عامل تعیینکنندۀ روابط موجود میان این دو دایرۀ فرهنگی عظیم و دو سبک متفاوت زندگی، کشمکش بنیادین میان آن دو خواهد بود. کشمکشی که نه تنها با جنگ اخیر اسرائیل و فلسطین و لبنان اتفاق افتاده بلکه، از ۱۴۰۰ سال پیش با ظهور اسلام بدینسو به میان آمده است. وی اذعان میدارد که در دنیای بعد از جنگ سرد، کشورهای اصلی و مرکزی هر تمدن جای ابرقدرتهای دوران جنگ سرد را خواهند گرفت و «قدرت جهانی» دیگر معنایی ندارد. شکلگیری دنیای آینده براساس تمدنها حتمی است و هیچ گریزی از آن وجود ندارد.
از این لحاظ در تنشها و اتفاقات اخیر خصوصاً فاجعهای هولناك، جنگ و جنایت تمام عیار اسرائیل صهیونیست علیه فلسطین و لبنان، دیدگاه هانتینگتون عمیقترین و روشنترین معنا را از این واقعه میدهد. چرا که طرفین درگیری جدا از اختلافات سیاسی و جغرافیایی بر سر مالکیت سرزمینی و منافع ملیشان بیشتر خصومت تمدنی و دینی مذهبی دارند. این نه تنها مردم فلسطین و لبنان را با اسرائیل صهیونیست درگیر کرده؛ بلکه تمام جوامعی که با فلسطین و لبنان و اسرائیل صهیونیست، مناسبات فرهنگی و تمدنی و دینی-مذهبی دارند را نیز در بر میگیرد و به میدان جنگ میکشاند. بناً آنچهکه مهم است در مقوله برخورد تمدنها پرسش اساسی در ارتباط با هویت انسانها است که: شما کیستید؟ یا هویت شما چیست تا جبهه و جناح تان مشخص شود که در چه جبهه و جناحی قرار گرفتهاید و دشمن تان چه کسی است.
یعنی در چنین شرایطی تمدن، اعتقادات و باورهای مذهبی و دیگر ارزشهای دینی، حتی بیش از اصل و نسب سرزمینی، مردمی و ملی، انسانها را از هم متمایز میسازد. بر ایناساس هویت انسان مشخص میشود که در کدام طرف قرار میگیرد و گریزی هم از آن ندارد. چون براساس، این ویژگیها نمیتواند گفت نه از فلسطین دفاع میکنم و نه جنایتهای اسرائیل را محکوم میکنم. یا به عبارت سادهتر، یک نفر میتواند نیمهفرانسوی و نیمهعرب باشد و حتی تابعیت مضاعف داشته باشد، ولی نمیتواند بگوید من نیمچه اسلام و نیمچه مسیحی یا نیمچه یهودیام. با اینحال؛ نیمی یهودی و نیمی مسیحی بودن و نیمی مسلمان بودن دشوار است.
چیزی که خیلیها هنوز در گیرودار این مساله گیر کردهاند و نمیدانند چه کند. برای خیلیها هنوز مشخص نیست که سر منشاء این جنگ از کجا است و چرا باید یک شخص این قدر خونخوار و وحشی باشد که در مدت یک سال ۴۲ هزار نفر بیگناه فقط در غزه که اکثریت آنها زنان و کودکان است را به شکلی خیلی فجیع قتلعام کنند.
باور کردن این مسئله برای خیلها دشوار است، چونکه این اتفاقات وجه دینی و مذهبی یا تمدنی-فرهنگی دارد و فقط یک شخص که افراطگرا و به شدت معتقد است که میتواند چنین رفتاری نمایید. از اینرو؛ حل و فصل این مسئله مثل اختلافات سیاسی نیست که با یک توافق و دست دادن راسای دولت حل و فصل شود، بلکه خیلی سخت و ناممکن به نظر میرسد. مسلمانان هم راهی جز وحدت و همبستگی ندارد که تا به حال هیچ چیزی شکل نگرفته است.
دشمنی سیاسی و ایدئولوژیک و یا اختلافات سیاسی و حکمرانی در طول تاریخ بین ملتها و جوامع وجود داشته است، حتی بدتر از جنایتهای که اسرائیل صهیونیست با غزه و لبنان کرده است. اما در یک بازهای زمانی خاص و محدود، در نهایت طرفین درگیری دست دوستی به هم دادند و صلح را بهترین راه دانستهاند و گذشتهای خود را فراموش کرده است. جدال بین سلاطین غربی که به دوستی انجامید، فعلان به نماد دوستی و صلح تبدیل شده است که نمونه بارز آن اختلافات سیاسی است. اما این در خاورمیانه به خصوص در میان کشورهای اسلامی نه از نظر داخلی یعنی میان مذاهب و فرقهای اسلامی، و نه در نظر خارج از اسلام یعنی اسلام با غیراسلام چنین نیست. بلکه هر روز دشمن و دشمنتر از روز قبل تشنه به خون یکدیگر میشوند.
از زمان صدراسلام تا کنون جدایی از اینکه اسلام با غیر خودش دشمنی و اختلاف خیلی شدید داشته، مذاهب موجود در اسلام هم با یکدیگر اختلافات شدید و خیلی بدی را پشتسر گذاشته است که فعلان هم به وضوح میتوان آن را مشاهد کرد. همین موضوع فلسطین و لبنان یک وجه درونی هم دارد که به خود مسلمانان بر میگردد که آن عدم اتفاق نظر کشورهای اسلامی در مورد قدس و فلسطین است. اکثریت قریب به اتفاق کشورهای اسلامی از حمایت فلسطین و لبنان در جنگ با اسرائیل دست کشیدهاند، اما بعضی از کشور ها نظير ایران و هم فکرانش از آن حمایت میکند.
پاکستان، عربستان سعودی و مصر که خود را قدرت جهان عرب و کشورهای اسلامی میدانند با سکوت و کنارهگیری خود از مردم فلسطین و غزه و عدم همکاری با ایران در حمایت از فلسطین، لکهای ننگ را در تاریخ اسلام ثبت کرده است. سوریه، عراق، اردن، قطر و افغانستان و دیگر کشورهای اسلامی هم هیچ کدام به طوری قاطعانه از موضع غزه و فلسطین در برابر دشمن مشترکشان بر نخواسته و همهیشان در فکر غم و غصه خود است. اما جای تعجب و تاسف اینجاست که هر روز شعار برادری و اخوت اسلامی را سر داده و مسلمانان را برادر هم خوانده و از وحدت و همبستگی اسلامی حرف میزنند.
اما در عمل آن چیزی است که همه به وضوح میبینیم. از ترس بمب و موشکهای اسرائیل و تحریمهای اقتصادی آمریکا ناجوانمردانه بیطرفی خود را اعلام کردند و خلوتگزینی را اختیار نمودند. گویا فراموش کردند که بنیآدم اعضای یکدیگراند … درود بر شهداي مظلوم غزه و لبنان که جوانمردانه در برابر ظلم ایستادهاند.