دانشنامۀ هزاره و تناقضگوییها
من تاکنون هیچ هزارهی بدون درد و تاریخ ندیدهام از شرق تا غرب!! هرهزارهی به نحویخودش و به نوعیخودش درد و تاریخ دارد
اگر این روزها به فضایمجازی، فیسبوکی و تلگرامی چَرخَک بزنیم با انتقادها، نقدها، موافقتها و گاهیهم مخالفتها و پیشنهادهایزیادی در مورد دانشنامه هزاره سر میخوریم. دانشنامهایکه از آن بوی از وقایعِ تاریخی، فرهنگی، آموزشی و هرآنچهکه تاریخِ یک مردم و یک نسل مورد بحث است به مشام میرسد. این کار گرانمایه و عظیم، جایبسی افتخار برای همه کسانیاند که تاریخ کهن و معاصر یک نسل را آنگونه که بوده است، مکتوب و مستدل میکنند.
تقریبا در مورد دانشنامه هزاره، اینروزها نویسندگان و منتقدانِ زیادی نوشتند، نقد کردند و گاهیهم پیشنهادهای برای بهترشدن امورکاری، روشی و تحقیقی این اثر فاخر ارائه کردند که میتوان بعضی از این راهکارهای ارائه شده را جایگزین کار نیز کرد. این نقدها، گاهی از سوی دستاندرکاران دانشنامه با پیشانیباز همرایی شده است و گهگاهی هم باعث رنجیش خاطرِ آن عزیزان شده است. بنابراین، همه میتوان از زحمات و سختکشیهای مستمر آن عزیزانیکه دغدغههای تاریخی-علمی-فرهنگی در مورد تاریخ یک نسلِسوخته و مورد تبعیض داشتهاند و دارند، سپاسگزاری کرد.
اما، همینکه دانشمندان، نویسندگان و قلمبدستان خوبیمان، چه در جایگاه دفاعی و چه در جایگاه اصلاحی و پیشنهادی در این خصوص نوشتند و یا خواهند نوشت و به امیدیکه این منبع تاریخی_علمی_فرهنگی یک نسل وزینتر، جامعتر و صیقلتر و همینطور براساس متدولوژیهای علمی، تاریخی و تحقیقی مدلل و استاندارد به جوامع و نسلها ارائه گردد و بااینحال، بیقلمان را جای صبر و حوصلهمندی باد.
اگرچه من تاکنون دانشنامۀ هزاره را نخواندهام و بااین وجود در مورد یک کتابیکه شاید بیش از هزاره صفحه حجیم، ضخیم و قطور باشد، نمیتوان به آسانی اظهار نظرِ کمی و کیفی کرد. آنچهکه دوستان خواندند نقدها، پیشنهادها و دفاعیههای ارائه کردند و من هم گهگداری از همین خطوط خوانده و استفاده کردهام. از اینکه خود کتاب را نخواندهام و در مورد روشهای درون متنی، منابع، مدخلها و ارجاعاتی آن هیچ نظر و دیدگاهی ندارم.
فقط، میخواهم آنچهکه در متنِ اخیرِ آقای امانالله فصیحی شرح و بسط داده شده است؛ و با استناد به آن، یک بریدهای کوتاهِ را خدمت دوستان عرض کنم. فصیحی آن متن را با شرح و حال از روزگار دانشنامهی هزاره که مورد مطالعهی عمیق و دقیق قرار داده، نوشته است که واقعا یک نوشتۀ جامع و براساس درون متنهای کتاب دانشنامۀ هزاره بوده است. و همینطور برخی از ارجاعزنیهای معتبر و ساختارهای تحقیقی را برای راهگشاییهای بهترشدن امور نیز درج و ارائه کرده است.
آقای فصیحی در متنیخویش به چندین مورد پرداخته است که از آن جمله گفته، در مورد بعضی افراد بیشتر و به شکل وافری، برجستهسازی شده و همچنان بعضی افراد از مدخلنگاریها و مدخلگزینیها در دانشنامۀ هزاره محو و به حاشیه رانده شدند. با اینحال، بعضی از کادر و اعضای دانشنامۀ هزاره به صورت رسمی یا غیر رسمی در این مورد واکنشهای نیز داشتهاند.
بعضیآنها به گونهی ضد و نقیض مدعیاند که برخی از افراد مانند «اسد بودا» وقتیکه ما تماس گرفتیم او «اطلاعات بیوگرافی خود را با ما به اشتراک نگذاشت و به شدت رد کرد و گفت، من زندگینامه ندارم. هرجا که جستوجو کردیم، هیچجا زندگینامۀ وی وجود نداشت.» به نظر و انگارهی من، اینها خودش نوعی از تناقضگوییهای محض در یک ساختاری منبع علمی_تاریخی و تحقیقی است. بدینسان؛ اینگونه ضد و نقیضها و تناقضگوییها میتواند نیازمند بازنگریهای جدی در آن ساختار باشد.
من فکر نکنم که روشهای متدولوژی_«روششناسی»_دانشنامهنگاری اینگونه باشد؛ اگرکسیکه بیوگرافی خود را نداد از مدخلگزینیها و مدخلنگاریها، پانوشتها، مقالات و ارجاعات محو و به زباله ریخته شود!!. پس در اینجا جایگاهِ به عبارتی نگارندگان، پژوهشگران و ناظران علمی با القاب و مدارجِ بسیار بالایی در چیست و روشهای نگارشی و تحقیقی محققان و نویسندگان در یک منبع تاریخی_علمی و فرهنگی چیست؟ من فکر نکنم هزارۀ اسماعلیه، هزاره سنی، هزاره شیعی، هزاره بغلانی، هزاره قندهاری، هزاره شرقی و غربی، هزاره دیگراندیش و هزارهی مذهبی در دانشنامۀ هزاره جای و جاگه نداشته باشند._[حتماً و هرگز اینگونه نیست.]
از سویدیگر هرگز به تصوراتِ هیچکسی نمیگنجد که هزارهی دردمند، مورد تبعیض، کشتار، ترور و نسلکشیهای سازمانیافتهای موسومی و فصلی باشد، ولی زندگینامه و تاریخنامه نداشته باشد و حتی اگر «محرف تاریخِشان» دیگران هم باشند. این محال است و نوعی از تناقضگویی بر ادعای خویشتن است.
من تاکنون هیچ هزارهی بدون درد و تاریخ ندیدهام از شرق تا غرب!! هرهزارهی به نحویخودش و به نوعیخودش درد و تاریخ دارد. ما تاکنون اسد بودای بدون شعر و بدون درد ندیدهایم. فارغ از گرایشهای فکری شخص و اشخاص؛ اسد بودا هیچچیزی بوده نمیتواند «جز یک هزارهی دردمند.» دردی او از درک فلسفۀ تاریخی یک نسل و مردمش به مقیاس کوهبابا و هندوکش است. در همینحال؛ چند منبع از آثار شعری، داستانی، مقالهی و بیوگرافی اسد را خدمت دوستان گرانمهر به شرح زیر به باد معرفی میگرم شایدها، روزی به کارآیند:
حالا دوست من چی؟- مقاله اسد بودا- منتشرشده در مجله آیکونآرت نیویورک- دسامبر 2020
سرزمینی امید: داستانها و تصویرهای از یک تاریخچه کوچک-کتابِ اسد بودا-انتشارات حیدرون- صفحات 108ص-انتشار 2020
مصاحبهی اسد بودا با خانم میا هیرمن در این پادکست قابلدسترس است.
زندگینامه اسد بودا در شبکه بینالمللی شهر پناهنده ناروی
در این مقالۀداستانی در مورد وی بیشتر بخوانید.
در فرجام؛ این نکته میتواند به مثابهی یک پیشنهاد هم باشد که اگر اصحاب و کارگزارانِ دانشنامه هزاره یک برنامه آموزشی تحقیق دیجیتال را نیز در ردیفهایکاریشان اضافه کند، خالی از مزایا و ثواب نخواهد بود. زیرا در عصر تحولاتِفناوری و دیجیتالی_اسناد_مستندات و مکتوبات تاریخی همیشه به گونهای سنتی روی کاغذ نمیتوان، شیرجه رفت، بلکه میتوان منابع تاریخی_فرهنگی_علمی و تحقیقی را به صورت دیجیتالی نیز روی سکوها و صحنهها آورد.